بیخابی
۱۳۸۹ شهریور ۲, سهشنبه
هیچ
شش و بیست دقیقهی صبح. دوم شهریورماه. همه خابند. اینجا نشستهام روی پلهها و ازین بالا نگاه میکنم. از دور صدای پرندههایی میآید. شبیه جنگلهای دور. صداهای دور میآید. آنقدر که شک میکنم. دلم خاب میخاهد.
پیام جدیدتر
صفحهٔ اصلی