۱۳۹۲ تیر ۲۹, شنبه

اسم‌ها


...
فرو افتادن، بازگشتن، خواب خویش را دیدن،
حیات دیگری داشتن که خواب مرا ببیند،
چشمان آینده‌ی دیگری، ابرهای دیگری، مرگ دیگری را مردن-
این شب تمام آن چیزی است که من احتیاج دارم،
و این لحظه که لاینقطع باز می‌شود و بر من آشکار می‌سازد
که کجا بودم، که بودم، که اسم تو چیست،
که اسم من چیست:
                       آیا برای تابستان
نقشه‌ای طرح می‌کردم - و برای هر تابستان -
ده سال پیش در خیابان کریستوفر
با فیلیس که یک جفت چال روی صورتش داشت
که گنجشکان می‌آمدند از آن نور بنوشند؟
آیا
 کارمن در رفورما به من گفت
«هوا ملایم است؛ اینجا همیشه مهرماه است»
یا با دیگری سخن می‌گفت
آیا من چیزی از خودم در می‌آورم که کسی نگفته است؟
آیا این من بودم که در شب ِخیمه بر افراشته‌ی آکساکا راه می‌رفتم،
چونان درختی سیاه و سبز،
مانند بادِ دیوانه با خودم حرف می‌زدم
و چون به اطاقم بازگشتم - همیشه یک اطاق -
آیا این من بودم که در آینه خود را می‌دیدم؟
آیا بر آمدن آفتاب را از هتل ورنت دیدیم؟
که با درختان شاه بلوط می‌رقصید،
وقتی گیسوانت را شانه می‌کردی گفتی -
«حالا خیلی دیر است»
و من لکه‌هایی بر دیوار دیدم و چیزی نگفتم؟
آیا با هم به برج رفتیم و خورشید را
که به پشت صخره‌ها فرو می‌رفت دیدیم؟
آیا در
 بیدارت انگور خوردیم؟ آیا در پروته
جوز خریدیم؟
                اسم‌ها، مکان‌ها،
خیابان‌ها و خیابان‌ها، چهره‌ها، میدان‌ها، خیابان‌ها
ایستگاه‌های راه‌آهن، پارک، اطاق‌های تک‌ نفری،
لکه‌های روی دیوار، کسی گیسوانش را شانه می‌زند،
کسی در کنار من آواز می‌]خواند کسی لباس می‌پوشد،
اطاق‌ها، مکان‌ها، خیابان‌ها، اسم‌ها، اطاق‌ها،
...


از "سنگ آفتاب"/ اکتاویو پاز
ترجمه‌ی احمد میرعلایی